نویسنده: ژان کالوین
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

«نظریات کالوین در مورد سِفر تثنیه، انجیلی برای دوران جدید شد». در نامه ی مشهورش به دوستش ساکینوس Sachinus به سال 1545کالوین منع مطلق ربا را در سفر تثنیه از میان برداشته و ریا را جایز شمرد به شرط آن که به تهیدستان صدمه نزند. با این کار تعالیم دینی را جهت پاسخ به نیازهای جامعه اقتصادی نوین تعدیل بخشید.
***
هنوز برای دادن جواب مناسب به سوالی که از من شده بود اقدامی جدی نکرده ام، ولی از اتفاقاتی که برای دیگران افتاده می دانم این کار چه خطراتی را احتمالاً به دنبال خواهد داشت. زیرا اگر همه انواع ربا و یا نزول گرفتن ها محکوم محسوب شود، غل و زنجیر گران تری برای وجدان خواهد بود تا آنچه خود خدا می خواسته. سختگیری در این مورد به این بهانه که اگر ترس و انعطافی نشان داده شود دست بسیاری برای سوء استفاده آزاد خواهد شد و دیگر چاره برایش نمی توان یافت روا نیست. از در میان گذاشتن این موضوع با تو من کوچک ترین بیمی ندارم. ولی چون نظرخواهی تو از من به خاطر شخص دیگری است می ترسم با دستاویز قرار دادن برخی از حرفهایم فراتر از آنچه منظورم است رفته و حد را نگه ندارد؛ امیدوارم با توجه به خصلت و طبیعتی که او دارد از آنچه با تو در میان می گذارم فقط نکاتی را که برایش لازم است بیان کنی.
نخست، یقین دارم در هیچ جای کتاب آسمانی ربا به طور کامل حرام اعلام نشده است. زیرا معنی حرف مسیح که معمولاً به عنوان شاهد روشن بدان اشاره می شود تا به حال واژگون جلوه داده شده است: « قرض بدهید و انتظار عوض نداشته باشید.» (لوقاششم: 35): به همین گونه در جای دیگر وقتی از ضیافت های با شکوه صحبت می کند و آن میل توانگران که انتظار دارند دیگران هم آنها را به مهمانی دعوت نمایند، در حالی که مسیح از آنها می خواهد که به این ضیافت ها، کوران، شلان، بینوایان، بر سر چهار سو نشستگان را دعوت کنند که توان آن را ندارند که عوض داده و ضیافت های مشابهی بر پا کنند. قصد مسیح این است که استفاده ی نادرست از قرض دادن را مانع شود، و به همین دلیل به توانگران امر می فرماید به کسانی قرض بدهید که امید نیست بتوانند عوض دهند؛ مفهوم این حرف آن است که او به توانگران توصیه می کند به تهیدستان قرض دهند بی این که انتظار بهره یا حتی باز پس گرفتن آن را داشته باشند؛ منظور او این نیست چنانچه به ثروتمندان پول قرض می دهید از آنها بهره نگیرید، همان طور وقتی می گوید تهیدستان را به ضیافت های خود دعوت کنیم منظورش این نیست که ضیافت متقابل بین دوستان حرام است. همچنین شریعت موسی (سفر تثنیه بیست و سوم: 19) تدبیری سیاسی بود، و نباید ما را بر آن دارد که از عدالت و بشر دوستی دور شویم. می توان آرزومند بود که تمام ربا، و حتی اسم آن، از روی زمین محو شود. ولی در حال حاضر این امکان پذیر نیست و باید دید که با آن به خیر و صلاح جامعه چه می توان کرد.
برخی از آیات کتاب آسمانی، در انبیاء و مزامیر، هستد که روح القدس با تندی علیه ربا هشدار می دهد. مثلاً شهری مکروه توصیف شده چون در بازار و خیابان های آن ربا رواج می داشته؛ ولی چون واژه عبری مفهوم کلی تقلب را در بر دارد نمی تواند فقط آن را به این مفهوم تعبیر نمود. ولی اگر قبول کنیم که نبی اسم ربا را به کار می برد، جای شگفتی نیست که یکی از پلیدی های عظیم به حساب می آمده که او بدان حمله می کرده، زیرا هر جا که سودجویی شکل می گیرد شقاوت و خدعه و تقلب های بیشماری نیز در پس آن می آید. از طرف دیگر در تجلیل از انسان پارسا و متقی گفته شده است «که او پولش را برای رباخواری به کار نمی اندازد» (مزمور پانزدهم: 5). به راستی به ندرت اتفاق می افتد کسی شریف باشد و در عین حال نزول خواری نیز بکند. حزقیال نبی حتی از این هم فراتر می رود (حزقیال بیست و دوم: 12). زیرا در اشاره به جنایاتی که خشم خداوند را علیه جهودان برانگیخت دو واژه را به کار می برد: یکی مفهوم رشوه خواری است، از ریشه لغتی که معنای مصرف کردن داشته، دیگری لغتی که معنای زیاد کردن یا افزودن را می داده. بی شک یکی سود شخصی حاصل نمودن است با زیانی که به همسایه وارد می آید. روشن است که انبیاء با تندی بیشتری از ربا و رشوه یاد کرده اند و آن را بین جهودان حرام شمرده اند: و وقتی فرمان خداوند را در این زمینه زیر پا می نهادند عقوبت آن را سنگین تر می دانستند ولی وقتی گفته می شود ما در وضع مشابهی قرار داریم، جواب می دهم شرایط ما در ارتباط با یک حکومت مدنی در روزگار فعلی کم و بیش فرق دارد. زیرا در محیطی که خداوند یهودیان را قرار داده بود راحت تر می شد ربح نگرفت و رباخواری نکرد و در حالی که وضع کنونی ما بسیار متفاوت است. به همین دلیل نزول گرفتن یا ربا کاملاً در میان ما تحریم نشده، مگر در مواردی که از لحاظ عدالت و احسان نفرت انگیز باشد.
آیا گفته شده که پول پول نمی زاید؟ دریا، چه، می زاید؟ خانه چطور، وقتی آن را اجاره داده و به جایش پول می گیریم؟ آیا پول واقعاً از سقف ها و دیوارها زاده می شود؟ اما از طرف دیگر، هم زمین محصول می دهد و هم از دریا می توان چیزی گرفت که بعداً بشود پول از آن به دست آورد، و یا در جهت راحتی خانه ای را با پول معامله نمود و آن را خرید یا فروختش. آیا مگر می شود واگذاری یک مزرعه ی خشک در ازای پول و یا مقداری از محصول به یک زارع مجاز باشد و قرض دادن پول با ربح حرام؟ و وقتی کسی مزرعه ای را می خرد مگر پولی که اینجا داده شده سالانه پول دیگری به بار نمی آورد؟ پس سودی که تاجر می برد از کجا می آید؟ شما می گویید از تلاش و زحمتی که می کشد. مگر کسی هم هست که شک کند پولی که عاطل بماند سود نمی دهد؟ کسی که پول از من قرض می کند قصدش این نیست که آن پول را عاطل نگه دارد. بنابراین سود از پول نیست که حاصل می شود بلکه از به کار گرفتن آن. بنابراین نتیجه می گیریم که به ربا نباید فقط از نقطه نظر یک آیه مخصوص نگاه کرد بلکه از دیدگاه مقررات تساوی و عدالت. یک مثال ساده شاید این موضوع را روشن تر سازد. تصور کنید انسان توانگری املاک زیادی داشته و با اجاره دادن آنها زندگی کند ولی پول نقد کم داشته باشد. مرد دیگری، نه به اندازه او توانگر، ولی پول نقد بیشتری در اختیار داشته باشد و بخواهد با پولش زمینی را بخرد که شخص ثروتمندتری بیاید و از او بخواهد که به او پول قرض دهد. کسی که این قرض را می دهد ممکن است ربح یا کرایه ای برای پولش تقاضا کند و حتی از این بیشتر، بخواهد که آن مزرعه را به عنوان وثیقه در گرو او بگذارد تا خیالش راحت باشد که اصل پولش به او پرداخت خواهد شد. حال چه دلیلی دارد چنین قراردادی را که وثیقه ای هم در آن گنجانده شده حرام بدانیم در حالی که رهن یا اجاره دادن مزرعه ای به قیمت زیاد حلال باشد؟ مگر خدا را بچه فرض کرده ایم که فکر می کنیم امور را باید بر اساس کلمه های صرف قضاوت کرد و نه بر اساس طبیعتشان؟ این مثل این می ماند که بگوییم فضیلت از رذیلت به یمن شکل کلمات است که متمایز می گردد.
قصد ندارم به این موضوع در اینجا بیشتر بپردازم. امید من این است که تو خودت بیشتر مواظب باشی. به یاد داشته باش که اهمیت مسئله در واژه ها نهفته نیست، بلکه در ذات خود آن وجود دارد.

پی نوشت ها :

*- Economic Tracts(New York: Society for Political Education; 1882) No.4,pp.33-6.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.